جدول جو
جدول جو

معنی دست درآویختن - جستجوی لغت در جدول جو

دست درآویختن
(شُ دَ)
دست زدن. متمسک شدن. چنگ زدن:
دست درآویز بفتراک دل
آب تو باشد که شوی خاک دل.
نظامی.
چو نافش بریدند و روزی گسست
به پستان مادر درآویخت دست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِخُسْ تَ)
چنگ درزدن. با دست گرفتن:
نادان همه جا با همه خلق آمیزد
چون غرقه بهرچه دید دست آویزد.
سعدی.
ز لاحولم آن دیوهیکل بجست
پری پیکراندر من آویخت دست.
سعدی
لغت نامه دهخدا